اینجا همه چیز خوب است
باد نمی آید خورشید می خندد همه آرام آرام حرکت می کنند
یا به سوی ما می آیند
یا از کنار ما می روند
پس اینجا همه چیز خوب است
ابرها فراری شده اند
راستی
آن سگان ولگرد
دیگر
دندان نشان نمی دهند
پس اینجاهمه چیز خوب است
هوا بوی عید را می آورد
البته که
عیدی چیز دیگه ای هست
آرام آرام به اون هم نزدیک می شویم
پس
اینجا
پس اینجاهمه چیز خوب است
حرف ها قلمبه و سلمبه می آیند
گوشها خوب می شنوند
لب ها به تبسم اجباری تکیه کرده اند
این هم بد نیست
پس اینجا همه چیز خوب است
صدایم کرده اند دنبالم می کنند
ولی
آنها را دوست ندارم
چون
حرفهایشان بی ترنم تکراری غم آلود هستند
اجباری نیست لا اقل
پس اینجا همه چیز خوب است
اینجا عروسیس فکر می کنم
این را ارمغان با خود آورده اند ...
چهر ها درهم مانده اند
آب هم سرد نیست
همه منتظر هستند
پس اینجا همه چیز خوب است
همه در تکاپوی بهاراند
زمستان را فراموش کرده اند
آسمان امیدوار باقی مانده است
ستارگان محو تماشای آفتاب شده اند
باز
پس
میگویم
اینجا همه چیز خوب است
ترس ندارد امدن دوباره ات بی ذره ای شرم؟
شرم از شوری اشکهایی که تو باعثش بودی.
نگاه غمزده ای که فدای هوس هایت کردی.
دلی که تکه تکه کردی تا هیچ امیدی مرهمش نباشد.
قلبی که شکستی تا قلبت با دیگری ارام گیرد
منی که رنجاندی تا راحت بگذری..
بی پاسخ رها کردی تا شاید فرداها جواب سر در گمی هایم بهانه ای باشد برای بازگشت.
منی که شکستم بی انکه کسی خبر دار شود.
خندیدم تا اشکم را پنهان کنم
حیران راهت ماندم...
تلخی همه ی این روزها را کجا شیرین کنم؟
انقدر بازی کردم تا باورم شد(( اینجا همه چیز خوب است))
امروز اما نگاهم که دوباره به نگاهت افتاد به یاد اوردم سرمای گزنده ی ان روز تابستان را...
یادم نیامد چطور لبخند می زدم ان روزها که سر خوش حضورت بودم
تلخی روزهایت شنیدنی نبود
پشیمانیت نیز...
اعتمادم را جایی جا گذاشتم شاید...
اما هنوز با تمام تلخی ها حضورت عجیب تسکینم می دهد
بیشتر به حماقت می ماند تا عشق
دلم را که شکستی تکه هایش را بردی..
یادت نیست؟
نیافتم تکه هایش را تا بند زنم ترک هایش را
مرا غوطه ور در یک حسادت زنانه رها کردی
غوطه ور در اضطراب...
بدرقه ات کردم برای سفر عاشقانه ای دیگر
امروز اینجا بسیار غریبه ای...
از نگاهم بخوان ناگفته هایم را
براي او
آشق....!!!!
از اين به بعد اينگونه بنويسيد
چون هميشه سرش كلاه مي رود
حسرت خورده به کسی نمیگویند که به نقطه ای به ارزشی به کنجی نرسیده است
حسرت خورده آن کسی می شود
که به نقطه ای رسیده باشد ، ارزشی را در دل وارد کرده باشد، گنجی داشته باشد و آن را به پشیزی از دست بدهد
هیچ کدام از ما
برای حب حسین زحمتی نکشیده ایم
حسین با خون خودش با هدف بلند خودش با آزادگی خودش با اثبات عشق خودش به بالاترین بها همه را عاشق خود کرده است
حسرت خورده آن کسی ست که این حب را نتواند نگه دارد
حسرت خورده آن کسی ست که این حب را نتواند با خود ببرد
حسرت خورده آن کسی ست که این حب را در همین دنیا با چیزی معامله کنددرود آقا محسن
و دست مریزاد
می دونستم از اول این رسم زندگی نیست
خوشبختی ها زود گذرن هرگز همیشگی نیست
به دنبال یه رویا که هرگز دست نیافتنی بود
می دونستم از اول قلبم شکستنی بود
ممنون دوست عزیز .بسیار زیبا بود
آدم های تنها
آدم های کوچکی هستند,
در شهر,
در خانه,
در رختخواب,
و حتی
در تفاله های استکان چای شان
زود گم می شوند...
امروز اینجا بسیار غریبه ای...
از نگاهم بخوان ناگفته هایم را
موفق باشی منتظر مطالب زیبات
دمت گرم داش محسن بازم گل کاشتی
اخوی متنت عالی و به گفته خانم ترنم اگر ما رو با موزیکت هم آشنا کنی واجازه بدی ازش لذت ببریم .....دیگه خیلی دمت گرمه
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم.
واسه من دنیا یکی بود و او نفس من بود....دلیل وجود اشکام همینه نفس من کو؟؟؟؟!!!ء
66474 بازدید
16 بازدید امروز
41 بازدید دیروز
159 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian