×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

آخرین سنگر سکوته

× روزگاریست که شیطان فریاد میزند آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد
×

آدرس وبلاگ من

mohsenhacker.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/mohsenhacker

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ????? ??? ??? ????? ??????

كجايي ....ء


خودت را از من گرفتی...حالا میخواهی اینجا را از من بگیری...این کلمه ها را..این دلتنگی را..این جمله ها را..این اشک ها را..میخواهی محسن بگوید..دوستت نداشت..بگوید عاشقت نبود... بگوید رفتنت را به هیچ جایش حساب نکرد...بگوید بعد رفتنت فاح.شه شده..وهرشب با یک نفر است...میخواهی محسن اینها را بگوید..وتو آرام شوی....نه....دیگر نمیتوانم..دیگر نمیگذارم..همیشه سکوت کردم..همیشه یک گوشه نشستم ..وهمیشه هرچه تو خواستی شد...خودت را از من گرفتی...مرا یکهو خالی کردی از زندگی..این تمام من بود..آنی که توی یکروز از من گرفتی..تمام من بود..می فهمی..می فهمی که یکهو نیست شدم..توی دستانم چیزی نمانده..نه..دیگر نمیگذارم دلتنگی ام را دروغ بشماری....نمیگذارم این اوی خیالی راهم از من بگیری.نمیگذارم...نگاهم کن..چه جور محکم توی آغوشش گرفتم...نگاه کن..اگر میتوانی دستانم را که دورش حلقه شده باز کن......نمیگذارم دلتنگی ام را از من بگیری..نمیگذارم خاطراتم را از من بگیری.....اینبار نمیگذارم...اینبار میخواهم خودخواه باشم...دیگر بخاطر دل تو سکوت نکنم..دیگر بخاطر تو آرام سرم را نگذارم پایین و بروم....دیگر بخاطر اینکه کمرت خم نشود..نگویم می میرم بی تو..نگویم نرو..نگویم بمان..نگویم من تورا میخواهم...نگویم کجا می روی....تمام این مدت بخاطر تو سکوت کردم...تو هیچ نفهمیدی.این آرام رفتنم..این هق هق نکردنم پشت تلفن..این هیچ نگفتنم..را گذاشتی به حساب اینکه محسن دوستت ندارد...نفهمیدی که تمام این سکوت همیشگی ام... برای تو بود..برای اینکه آرام باشی....همه ی اینها را نگفتم...توی دلم طوفان بود..توی دلم یکی تورا فریاد میزد...اما .آرام رفتم...گفتم ..محسن بگذار..آرام باشد..بگذار آرام باشد...نه.....ولی الان دیگر نمیگذارم....میخواهم داد بزنم..شیون کنم..میخواهم نگذارم...این دلتنگی..این کلمات.این عشقم را از من بگیری..آنکه یکروز از من گرفتی..تمام من بود.می فهمی....تمام عشقم.بود..می فهمی...نمیتوانم سکوت کنم..نمیتوانم وانمود کنم که رفتنت را به هیچ جایم حساب نکردم..توکه مرا میشناسی..من بازیگر نیستم...من نمیتوانم دروغکی بگویم..نبودت را تاب می آورم..نه...نمیتوانم....دیگر نمیگذارم......نگاهم کن چه جور دستانم را دورش حلقه زده ام..اگر میتوانی این انگشتان گره خورده درهم را باز کن....ء 









دارد چه به سرم می آید ؟؟؟!

چشمانم را بسته ام و گذاشته ام ثانیه ها لحظه هایم را اعدام کنند

خسته تر از آنم که حرفی بزنم یا گاهی داد تا شاید کمی سبک شوم

تنهاییم هر روز پر رنگ تر می شود

نمی دانم باید خوشحال باشم یا ناراحت ؟!

اینجا کسی نیست برای حرف زدن

یا حتی اگر کسی هم باشد

حرف های من از جنس دیگری است ...

کسی چیزی نمی فهمد از آن

دستانم را در هوا رها میکنم

ولی ... ولی نیستی تا آنها را بگیری

نیستی تا باورم شود که هنوز هم هستم

چه قدر سخت می گذرد بر من...

چقدر تنهایم...

ولی آخر دوست داشتن تو چیز دیگری است....

دوستت دارم...

دردم ایــــن نـــیـسـت کـــــه
او عــــاشــــق نـــیــسـت،
دردم ایــــن نــیــسـت کــــــــه...
مــعــشـــوق مــن از عــشــق تـهــی اسـت،
دردم ایــــــن است کــــــه
بــــا دیـــــدن ایـــــن ســردی هــــا ...
مـــــن چـــــرا دل بـــســتــم؟!!!

چرا , چرا.................ء  









خدایا


دیگر نمی توانم


دیگر نمی توانم بر انکار عشق بکوشم


دیگر نمی توانم همه ی درد عشق را تنها بر شانه هایم حمل کنم


دیگر نمی توانم بر زبانم مهر سکوت نهم


چگونه می توان تا ابد در سینه آتش داشت و دود آن بر آسمان نرود؟


چگونه می توان مرغ آتش خوار عشق را بند زد؟


مرا دیگر یارای آن نیست که ابرهای سنگین را از باریدن بازدارم


و رعد را از غرش منع کنم


و برق عشق را در آسمان زندگی ام مهار سازم


دیگر نمی توانم


خاموشی  بس است


من این راه را می رم


حتی تنها...!

 

==========================

 

هنوز کمی عشق در من مانده است

 

آن را به کسی میدهم که دوستم داشته باشد


هنوز کمی دل تنگی در من مانده است

 

آن را به کسی میدهم که دوستش داشته باشم


هنوز کمی اندوه در من مانده است

 

آن را برای خود نگه میدارم....!

 




براي او

می‌توانی بروی قصه و رویا بشوی

راهی دورترین گوشه ی دنیا بشوی

 

ساده نگذشتم از این عشق، خودت می‌دانی

من زمینگیر شدم تا تو مبادا بشوی

 

آی�مثل خوره این فکر عذابم می‌داد

چوب من را بخوری ورد زبانها بشوی

 

من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم

من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی

 

دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط

باید از این طرف شیشه تماشا بشوی

 

گره ی عشق تو را هیچ کسی باز نکرد

تو خودت خواسته بودی که معما بشوی

 

می‌توانی فقط از زاویه ی یک لبخند

 در دل سنگترین آدمها جا بشوی

 

بعد از این ، مرگ ، نفسهای مرا می‌شمرد

فقط از این نگرانم ، که تو تنها بشوی...!






جمعه 8 مهر 1390 - 11:08:10 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://sourena.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 10 مهر 1390   3:20:06 PM

خدا وکیلی خیلی لذت بردم

http://jlali.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 9 مهر 1390   3:29:43 PM

           

Smile                 

انسان باسه بوسه تکمیل می شود1بوسه مادرکه با آن پابه عرصه ی خاک می گزاریم2بوسه عشق که با آن زندگی می کنی3بوسه خاک که با آن پا به ابدیت می گزاریم

Mad

http://alester.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 9 مهر 1390   12:38:42 AM

اگر ز هر خس و خاری فراکشی دامن

بهار عیش تو را افت خزان نرسد

شکوه گنبد نیلوفری از ان سبب است

که دست خلق به دامان اسمان نرسد

آخرین مطالب


بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم.


برایت تاسف میخورم


برگرد


معرفت


معرفت


دوستون دارم


حيف


........


واسه من دنیا یکی بود و او نفس من بود....دلیل وجود اشکام همینه نفس من کو؟؟؟؟!!!ء


حسین پناهی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

66252 بازدید

38 بازدید امروز

23 بازدید دیروز

120 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements