عزيزم یک سال می گذرد از آخرین لحظه دیدارمان ، یادت هست؟
قرارمان این نبود که تو بروی و من بمانم
من بمانم و دنیایی از تنهایی
خسته ام
به وسعت تمام لحظه هایی که بی تو سپری شد خسته ام
می دانم همیشه با منی با شادی هایم شاد می شوی و با غصه هایم غمگین.
اما این کافی نیست
من آغوش گرمت را می خواهم
من دستان پرمهرت را می خواهم که بر سرم بکشی و آرامم کنی
من نگاه مهربانت را می خواهم که به چشمانم خیره شوی و بگویی صبوری کن
نمی دانم برای دیدارت چند بهار دیگر را باید صبوری کنم
تو بگو ...
کاش میشد
کمی از غصه هایم را بر دوش خدا بگذارم
تا بداند دلتنگی چقدر حجم دارد !
تا بداند دلتنگ که باشی
شادترین لحظه ها هم سردو بارانیستنیا نه چشمهایم دیگر طاقت دیدن تو را دارند نه دلم تاب این همه تپیدن
بی علت!
دلم باورش شده که ان دوستت دارم ها دوست داشتن نبود.دلم درد دارد کم طاقتم کرده
عذابم میدهد حس میکنم در حال شکستن است هر چیزی حدی دارد صبر حوصله ناتمامم تمام
شد بت غرورم نا باورانه شکست.تمام وجودم لبریز از زخمهای ریز و درشت این زمانه جلاد است
در کویری که ابتدا و انتهایش یکی است همه عمر را دویدم و در پایان جز سراب نشان از چیز
دیگری نبود. دیروز گمان میکردم روزی مانند امروز غم نامه ام به پایان ماجرای خود می رسد سر
رسید تنهاییم تمام میشود ولی ان هم گمانی بیش نبود!
دیروز ها عجیب خیال ها یی در سر داشتم دیروز ها چه خوش باورند وامروز ها چه بی رحم!
دیروز ها را ساختم و امروز ها و یران کردند و اینده در پس پرده ای از ابهام!امروز اینده من همان
دیروز فرسوده من است.به باور همه نا با وری ها رسیده ام.همه کو دکی و نو جوانیم را عجولانه
پشت سر گذاشتم تا به سنگین ترین غم دنیا برسم
به هر حال نمیخواهی بیایی نیا!دیگر چشم به راهت نخواهم ماند ته مانده مهرت را از دلم بیرون
خواهم ریخت تا هرگز یادت را هم بخاطر نیاورم تو هم برو مثل همه انهایی که رفتند. خیال نکن
که برایم ساده است و فراموش کردن و ندیدنت اثری بر من نمیگذارد چرا سخت است اما میدانم
که یارای جنگیدن با زمانه را ندارم. منم اینجا دلم تنگ است و هر سازی که میبیند بد اهنگ
است.
برای او
درود بر همه. مرسي از همه/
آجي سكوت مرسي. تا آخر ماه دوتا آهنگ اجتماعي هم ميزنم تو گوشش.
جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت
دل کندن اگر آسان بود
فرهاد به جای بیستون
دل میکند
محسن جان من دیگه به وبلاگت سر نمی زنم.من هر چی تو وبلاگم سعی می کنم از این حرفا دور باشم زدم به در مسخره بازی و این حرفا حالا هی تو بیا نمک بپاش به زخم کهنه ی مردم
باز در میکده سر حلقه رندان شده ام
باز در کوی مغان بی سروسامان شده ام
نه به مسجد بودم راه و نه در میکده جای
من سرگشته در این واقعه حیران شده ام
درود سالار
سلام
یکم بیشتر شهرتون رو بگرد هر شهری یه چیزی واسه معرفی داره
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم.
واسه من دنیا یکی بود و او نفس من بود....دلیل وجود اشکام همینه نفس من کو؟؟؟؟!!!ء
66276 بازدید
62 بازدید امروز
23 بازدید دیروز
144 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian