اینجا دارد در من چیزی عوض می شود
تنها واژه های نحس این وبلاگ ، گویی تمامی ندارد ،...وگرنه از تصمیم ایران ماندن بگیر تا خوابهای پریشان و پرت و پلایم ، همه چیز ، جورِدیگر است انگار !
بوی تازه ی تقسیم ِدلخوشی ها می آید ، تهِ ناخودآگاهِ من امـــا ، محطاط
و ترسوست ، هنوز بد بودن را می خواهد ، تنهایی و نخواستن ، نبودن و
نداشتن ، هنوز عاشقِ بی معشوق می خواهد
!!
امروز یک جمعه بود...
از همان جمعه های کوفتی ، از همان روزهایی که آنقدر بد است و زهرمار است و افتضاح ،که تنها می شود پناه برد به نبش قبرِ این وبلاگ ، این تنــها دارایی ِ من ! پوست و خون و جانم درگیر می شود با پست های مرده و کامنت هایش ، با گذشته ها ، با آهنگ کریس دی برگ ، با تمامِ من که تمامش خلاصه شد بود در این خانه.دلم می گیرد از قدیمی هایم... از آنچه رفت ...هدر شد ، پارسال و پی آرسال و امسال ...هرچه می خوانم به این نتیجه می رسم :
:
:
نبــودم...عاشق نبودم
هیچ عاشق ِواقعی تا این حـــد احمق نیـــست....!!
نمی دانم هیــچ ...
فقط تو با همه ی تنهایی هایِ من ، این همه دلتنگی ام ، همــــدستی
همین که می دانم سفری و 5شنبه ی نبودنت چقدر خالیست ،بعد از استخر می روم رویِ نیمکت همیشگی مان و بچه گربه ها را تماشا می کنم، بعـــد با فرض بودنت سیگار دود می کنم
بزن باران برای من
برای اشکهای همچو بارانم
برای قلب رنجورم
برای جسم بیمارم
برای قصه ی راهم
برای عشق وایمانم
آه ای باران ببار
بر سر دختر تنها
مانده ام
گناهم چیست جز خون دل خوردن
به درد آشنا مردن
و من حیران از دوران
کجا شد عهد ما یاران
کجا شد یار غمخواران
کجا شد مونس دلها
کجا شد نم نم باران
زمانی یار هم بودیم
چه بسیار راه پیموده ،همراه هم بودیم
چه شبهایی که ما غمخوار هم بودیم
و اینک
نیست آن شبها و آن راها
نه یار هم نه غمخوار ونه همراهیم
منو تو عمق یک رازیم
سزاوارم به این دوری
سزاوری به این دوری ورنجوری
منو تو درد یک جانیم
منو تو مست یک جامیم
منو تو عشق هم بودیم
گمانم جان هم بودیم
تو را من میپرستیدم نه مانند خدا کمتر
بسیار کمتر زان خدای مهربان آن خالق یکتا
ولی من روح خود را در تو میدیدم
تو ایمان منو عشق منو درمان دردم بودی و افسوس
نبودم عشق وایمانت
هوا تاریک و شب غوغای بی خواب است
زمین سرد است وشمع بی تاب بی تاب است
دلم تنگ است از از این اشکها
زمان قهر است با نجما
زمان کوتاه و عمر کوتاهتر
شب،کوتاه و غم کوتاه
چشم بر چشمان مهتاب دوخته
عشق من از هر زمان افروخته
نیستی تا سر به روی شانه هایت
زار همچون ابر گریم
نیستی تا دست سردم را پناه باشی
نگاه خسته ام را بلکه جان باشی
تو رفتی وزمان ایستاده پا بر جا
وشعر،خشکیده بر قافیه ای بی جا
زمان تنگ است وغم افزون بر دوری
نمی آیی سزاوارم به این دوری؟
زمان کوتاه و عمر کوتاه
برای او:حالا كه رفته ای
ساعتها به این میاندیشم
كه چرا زنده ام هنوز؟
مگر نگفته بودم كه بی تو میمیرم؟
خدا یادش رفته است مرا بكشد
یا تو قرار است برگردی؟
kheili zibast mesle hamishe.mersi dadashi.
???? ?????? ??? ?????.???? ????? ??????.
سلام-خیلی بهم حال دادی. دست مریزاد
بعضی وقتها پیش خودم فکر میکنم خدا اینقدر بنده داره که انگار جدی جدی منو فراموش کرده. به خودش قسم که از دستش خسته شدم در حق من که به جای خدایی کردن بیشتر نامردی کرد.
جدی نگیرید خیلی دلم پر بود که اینو نوشتم
زندگی جالبی داری
مرسی که به من سر زدی
سلام
خیلی جالب ودر عین حال غمگین بود
موفق باشید
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم.
واسه من دنیا یکی بود و او نفس من بود....دلیل وجود اشکام همینه نفس من کو؟؟؟؟!!!ء
66240 بازدید
26 بازدید امروز
23 بازدید دیروز
108 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian