×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

آخرین سنگر سکوته

× روزگاریست که شیطان فریاد میزند آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد
×

آدرس وبلاگ من

mohsenhacker.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/mohsenhacker

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ????? ??? ??? ????? ??????

ميدانست از تنهايي ميترسم اما...ء

دلم تنگ است

دلم اندازه ي حجم قفس تنگ است
 
 
 

رفت !...

يك روز به خودم آمدم ديدم كه نيست!

رفته بود انگار،

اصلاً مي گفتند چند ماهي مي شود كه رفته است.

و من نفهميده بودم !

عجيب نيست؟

فكر مي كردم همينجا كنار من دراز كشيده

يا يك جايي سر پيچ خيابان منتظر من است و من هم كه مثل هميشه دير كرده ام

يك دفعه به خودم آمدم ديدم نيست

نمي دانم چه شد، از خواب بدي پريدم ؟

باران آمد ؟

يا آهنگي، عطري، صدايي .. ...

فقط مي دانم كه يك دفعه به خودم آمدم ديدم نيست

فكر مي كردم من خوابم برده است،

فكر مي كردم من دير رسيده ام،

اما او رفته بود

حالا هرچه فكر مي كنم، نمي دانم سرگرم كدام خاطره بودم

حواسم به كدام خنده و گريه و لحظه پرت بود

فقط مي دانم

يك دفعه به خودم آمدم ديدم كه نيست!

رفته بود انگار، ديگر هم برنگشت

 
 
 
 

نه دستها، نه چشمها و نه لبخندت

ديگر نمي‎خواهمت از راه نيامده

من نه به انتظار تو مي‎مانم

نه تمام پائيزهايي كه قرار است اينجا باشي

 

اينجا كه ايستاده‎ام، تنها نيستم

نگاههايي هستند كه بر من سنگيني مي‎كنند

دستاني كه دستم را مي‎گيرند

و آواهايي نامفهوم در باد

كه بسيار شبيه نام من‎اند

 

تنها كه نمانده‎ام

كساني هستند كه دوستم دارند

اما دوستم نيستند

جنس من نيستند

با من نيستند

تنها كه نمانده‎ام

 

مي‎دانم اصلاً تويي در كار نيست

هي مرا وعده به آمدنت مي‎دهند

هي مرا وعده به ديدارت مي‎دهند

هي مي‎گويند و هي تو نمي‎آيي

 

نه جاده‎اي

نه كتابي

و نه كوهي

من گم شده‎ام

قرار هم نيست كسي بيايد

 

 

 بايد بروم، بروم يك جايي

يك جاي دور

كه نه كسي باشد

نه كسي قرار باشد بيايد

و آنقدر آنجا بمانم

تا يادم برود

كه كسي هست

دستي هست

و نگاهي

جايي كه هيچ آوايي شبيه نام من نباشد

 

من باشم، تو نباشي

و من چشمهايم را ببندم و بخوابم . . .

 
شب بود  که پیدایت کردم،  گفتی خسته ای    از درد   از دروغ     آشنا نه، دوست می خواهی که دستت را بگیرد

شب بود  که پیدایت کردم،   گفتی تشنه ای     به سادگی  به عشق     آب نه، دریا می خواهی که سیرابت کند

گفتم: گیرم که آمده ای برایم آرامش، آرامش ، آرامش بیاوری

                                                    پس تکلیف فردا که آفتاب بیاید چه می شود؟

گفتی : دریغ؟ !!! از چشمان روشن و دل کوچک تو بعید است!  رها باش. من هم تمامی این دردها را کشیده ام.

" شاید ما در صفحات کتابی به دنبال یکدیگر می گشتیم

                                                                     آن دوردستها کوهی بود        

                                                                                              و پیش پایمان جاده ای ... "

-          برویم ! 

من چشمهایم را بستم و تو برایم غمگین ترین آواز دشتی را خواندی...

* * *

روز بود  که گمت کردم    گفتی خسته ای    دوست نه، آشنا می خواهی که دستانت را نگیرد

روز بود  که گمت کردم        گفتی تشنه ای        دریا نه، آب می خواهی که سرشارت نکند

گفتم: کتابها بی پایان، کوهها بلند و جاده ها بی مقصدند

                                                              پس تکلیف شب که تاریکی بیاید چه می شود؟

گفتی : گلایه؟ !!! از چشمان سیاه و دل بزرگ تو بعید است!      رهایم کن.   درد هم قسمتی از سرنوشت است.

" می دانستی از گم شدن می ترسم، نمی دانستی؟

                                                      می دانستی از بلندی می ترسم، نمی دانستی؟ 

                                                                   می دانستی از تنهایی می ترسم، نمی دانستی؟ "

- می دانی و می روی؟

تو چشمهایت را بستی و من غمگین ترین آواز دشتی را خواندم

 
 
 
 

براي ندا:و دوباره سکوت ، اشک ، تنهايی
و دوباره من . . .
من و سکوت
من و اشک
من و تنهايی
در اشکم ، در سکوتم و در تنهاييم تو آمدی
تو آمدی ؟ ؟ ؟
تو در خيالم آمدی
وگرنه من که سالهاست با واقعيت و زندگی قهرم
من جزیی از فراموش شده های زندگيم .
تو در غريبانه ترين لحظه های خيالم آمدی ، که ای کاش در خيال هم نمی آمدی
آخر تويی که در واقعيت زندگی تنهايم گذاشتی
در خيال هم تنهايم خواهی گذاشت .
برو ، برو
برای هميشه برو
ديگر نمی خواهمت . . .

 
دوشنبه 24 مرداد 1390 - 10:52:05 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://khamoshiii.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 25 مرداد 1390   4:22:41 PM

به تو نرسیده بودم ترا باور نمکردم
میخندیدم ترا وانان که به تو باور داشتند
وبه انها که از هجران کسی گریانند
آه آه که حالا چشم گریان وقلب مجروح من
شاید برای کسی دیگر
خنده دار باشد

ava

avaab

http://mum.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 25 مرداد 1390   10:29:03 AM

اگر باران نمی بارید هیچگاه بغض آسمان شکسته نمیشد

اگر زیر باران قدم نمیزدم ،هیچکاه دلم از دردها خالی نمیشد

اگر گریه نمیکردم هیچگاه قلبم از غم رها نمیشد

اگر با تو نبودم

http://mry_hbp.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 25 مرداد 1390   2:16:59 AM

درحیرتم از مرام این مردم پست

این مردم زنده کش مرده پرست

آخرین مطالب


بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم.


برایت تاسف میخورم


برگرد


معرفت


معرفت


دوستون دارم


حيف


........


واسه من دنیا یکی بود و او نفس من بود....دلیل وجود اشکام همینه نفس من کو؟؟؟؟!!!ء


حسین پناهی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

66221 بازدید

7 بازدید امروز

23 بازدید دیروز

89 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements