قـــدم ماندهــ تا کـافــ ه ! قــ دم اولــــ ...
قـــ دم دومــــ ...
قــــ دم سومــــ ...
رسیـــ دم !
تنهایـــ ی ام را روی ِ چوبـــ لباســ ی آویزان میکنـــ م ...
قـــ هـــوه لــــطفا " ...
اورفت...
برای ماندنش به خدا التماس کردم از خدا خواستم از حمایت ما رو بر نگرداند که من بی او هیچم نیمه شب ها برایش دعا کردم آه کشیدم ولی او رفت و خدا گریه هایم را نشنید و ندید و دعا هایم را نشنید و مورد اجابت قرار ندادو او را برد و ان زمان بود که من از همه و هر چه داشتم بریدم و های های گریستم و او رفت و من فقط ناظر رفتن او بودم رفتنی که هیچ امیدی به بازگشت آن ندارم ونخواهم داشت وامروز من او را برای همیشه از دست داده ام نه می توانم او را حس کنم و نه در آغوش بگیرمچرا پيداي پيدا گم شدي؟؟؟؟
چه بگويم از دلتنگي هاي شبانه ام...
بهانه هاي گاه و بيگاهت ....
بدون تو بودن را هيچ وقت نخواستم...!
باز هم اسفند ماه...
خانه دلم را خانه تكاني نمي كنم
مي ترسم حتي غباري از خاطراتت از ذهنم پاك شود...
بدون تو بودن را هيچ وقت نخواستم....!
چرا گم شدي؟؟؟؟
تا كي بگردم؟
كجا را بگردم؟؟
تو كه هستي.....پس چرا گم شدي؟!؟!؟
سالها گذشت از روزهای پر جوانی!!!
سالها گذشت از غرور و کبر و نازت ....
باز هم سکوت...؟
چه میشود تو را ؟؟؟
هنوز هم در پس این سالهای دور
نگاهت میگردد او را...؟!؟!؟
چه می خواهی ببینی که هنوز ندیده ای؟
آیا هنوز نشانه ها را میگردی؟؟؟
خسته نشده ای از گشتن و نیافتن؟!؟!؟
انتظار ....
تا کجای این داستان ادامه خواهی داد؟؟؟
صبر....!!!
ایوب را پشت سر گذاشته ای!!!!
دیگر برای چه؟؟؟؟
حداقل تکلیف مرا هم روشن کن...
تو که میدانی زندگی ام بسته ام به وجودت....چرا مرا با خود میکشانی....؟
رهایم کن....بگذار تو نیز رها شوی....
تو اگر خسته نیستی من خسته ام....!!!
می خواهی التماست کنم؟؟؟
التماست میکنم...من که چیزی برای از دست دادن ندارم...
التماست می کنم....کافی است لحظه ای از تپش بایستی....فقط لحظه ای....
مرا رها کن و برو....
مرا همین بس که شاید از سر رحم گذارش بر آرامگاهم افتد...
باور کن مرا همین بس است....
تو را نمیدانم؟!؟!
ایکاش یه کم بودی....
یعنی این معنی عادته؟
این که با نبودنت کنار اومدم....
این که میتونم دوستت داشته باشم بدون اینکه باشی...!
این که همیشگی شدی برام...
ایکاش یه کم بودی...
ایکاش بیشتر از یه روزمرگی برات بودم...!!!ء
برای او
محسن جون این پستت دقیقا احوالات درونی منه!!!!!!!!!!داغونم کردی سالار!!!!!!!!!!!!!!!!
دل من حوصله کن داد زدن ممنوع است
کم بکن این گله فریاد زدن ممنوع است
بین این قوم که هر کار ثوابیست کباب
دل دل سوخته را باد زدن ممنوع است
تیشه بر ریشه فرهاد زدن ممنوع است
بین این قوم که از باک رگی ترشیدن
حرفی از حجله و داماد زدن ممنوع است
شادی از منظر این قوم گناهیست بزرگ
بزن آنگه ولی شاد زدن ممنوع است
دعـایتـــــ چه زود گـرفـتــــ مـــادر بـزرگــــ ... خــیـلیـــ پــیـر شــدمــــ
"روزی مخاطب تمام جملاتت من بودم "
نمی دانی چه درد سختی است خلع مقام شدن
" نمی دانی چه سخت تر است دیدن ترفیع گرفتن دیگری"
salam merci ke be veblogam sar mizani kheili neveshtehat ro dos daram
میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم
اما به هیچ ستارهی دیگری سلام نخواهــــــم کرد
قـــدم ماندهــ تا کـافــ ه ! قــ دم اولــــ ...
قـــ دم دومــــ ...
قــــ دم سومــــ ...
رسیـــ دم !
تنهایـــ ی ام را روی ِ چوبـــ لباســ ی آویزان میکنـــ م ...
قـــ هـــوه لــــطفا " ...
به اندازه ی نوشیدنـ یکـ فنجانـ قهوه ی تلخ بمانــ
بمان و تحمل کن
من نگرانــــــــ بعد رفتنتـ نیستمـ
من نگرانــــــ خاطرات شیرینـــــ لحظه هایـ با تو بودنمــ
که همه را با رفتنتــــــ تلخ می کنیـــــــــ
پس بمانــــــ و با نوشیدنــــــــ یک فنجانــــــ قهوه کامـ خود را برای مدتیـ هرچند کوتاه تلخ کنـ
و بدانــــــــ مدتها کامـــــــ که نه ،
زندگیــــــ منـــــــــ را تلخ کردیــــــ
ومنـــــــ تلافیــــــ جز تعارفـــــــ یکـــــــ فنجانـــــ قهوه ی تلــــــــخ به تو نداشتمــــــــــــــ...
مـن که به هیــــــچ دردی نمیخورم...
ایـن دردهـا هـستنـد کـه چـپ و راسـت بـه مـن میـخـورند...!!
تـو را در جـوبـــــــــــــ بـایـد شستـــــــ
تـا لـجـن هـا خـوشـحـال شـونـد
کـه کـثـیـفــــــــــ تـر از خــودشـان هـم هـســتـــــــــــ...!!!!
منظورم نذری بود آآآآآآآآ
آره آجی سکوت...دیشب نظری بود ساندیس میدادن با حوووووران بهشتی.. گفتم یه حالی بهشون بدم
گیرم که باخته ام!!!
اما کسی جرات ندارد به من دست بزند
یا از صفحهء بازی بیرونم بیندازد
"شوخی نیست من شاه شطرنجم... " !!!
خدایا ! تو در آن بالا بر قله بلند الوهیتت ، تنها چه می کنی ؟
ابدیت را بی نیازمندی ، بی چشم به راهی ، بی امید چگونه به پایان خواهی برد؟
ای که همه هستی از تو است ، تو خود برای که هستی؟
چگونه هستی و نمی پرستی؟
چگونه نمی دانی عبودیت از معبود بودن بهتر است؟
نمی دانی که ما از تو خوشبخت تریم؟
ای خدای بزرگ ! تو که بر هر کاری توانائی !
چرا کسی را برای آنکه بدو عشق ورزی ،
بپرستی ،
بر دامنش به نیاز چنگ زنی ،
غرورت را بر قامتش بشکنی ،
برایش باشی ، نمی آفرینی؟
چرا چنین نمی کنی ؟
مگر غرورها را برای آن نمی پروریم تا بر سر راه مسافری که چشم به راه آمدنش هستیم قربانی کنیم ؟
خدایا تو از چشم به راه کسی بودن نیز محرومی ؟!
یک عالمه حرف دارم برای گفتن
و یک مداد و چند برگه
پاکت و تمبر هم هست اما
ای کاش کسی در جایی منتظرم بود
آن وقت حتماً می نوشتم
دوستم خيلي قشنگ بود مثل هميشه
خدايا كدامين ميوه ممنوعه را گاز بزنم تا از زمين رانده شوم؟؟؟
.
.
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم.
واسه من دنیا یکی بود و او نفس من بود....دلیل وجود اشکام همینه نفس من کو؟؟؟؟!!!ء
66402 بازدید
12 بازدید امروز
51 بازدید دیروز
102 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian